Why doesn't the Isamic Regime Never commemorates the end of Iran-Iraq war while it Celebrates the start of that war with great fanfare?
نه اسلامیست، نه ناسیونالیست
بسیاری از ایرانیان میدانند جنگ ایران و عراق چه روزی آغاز شد: 31 شهریور 1359. ولی آیا به همین اندازه روز پایان آن را نیز میشناسند؟ شاید برای بسیاری از ایرانیان این پرسش مطرح شده باشد که چرا رژیم ایران هر سال سالگرد آغاز جنگ را با مراسم ویژه برگذار میکند ولی هرگز هیچ سخنی از پایان جنگ نمیگوید. چرا کسی پایان جنگ خانمانسوزی را که صدها هزار کشته و زخمی و معلول و ویرانیهای مادی و معنوی گسترده بر جای نهاد، یادآوری نمیکند و جشن نمیگیرد؟ چرا در رسانهها درباره پایان جنگ و سالگرد آن سخنی گفته نمیشود؟ سالگرد آزادی خرمشهر در سوم خرداد 1361 نیز یا به فراموشی سپرده میشود و یا تنها زمانی مطرح میشود که دستاویز رقبای قبیله حاکم قرار گیرد. در حالیکه هر سال به مناسبت سالگرد آغاز جنگ در بوق و کرنا میدمند و از آفتابه لگن جنگی خود که از روی مدلهای روسی از دور خارج شده کپی شده است، سان میبینند. تو گویی واقعا به قول خمینی جنگ «نعمتی» بوده است که باید هر سال نزول آن را بزرگ و گرامی داشت.
حالا جنگ جهانی دوم را در نظر بگیرید. کمتر کسی است که تاریخ شروع آن را بداند. شاید فقط دانستن همین اطلاع که با حمله آلمان به لهستان آغاز شد، فراگیر باشد. اما تاریخش را که اول سپتامبر 1939 بود بعید است کسی به ذهن سپرده باشد. حال آنکه پایان آن در روز هشتم ماه مه چه در اروپای مرکزی و غربی و چه در اروپای شرقی (از جمله در دوران سوسیالیسم واقعا موجود) با مراسم ویژه جشن گرفته میشود و سالگرد راندن عفریت جنگ را از اروپا گرامی میشمارند.
یا دیوار برلین را در نظر بگیرید. شاید خیلیها بدانند که در سال 1961 ساخته شد ولی اینکه روز 31 اوت بوده را احتمالا کسی به ذهن نسپرده است. حال آنکه روز نهم نوامبر 1989 روز فرو ریختن دیوار برلین را که هر سال با سخن و فیلم و گفتگو و خاطره در رسانهها یادآوری میشود، کمتر کسی است که به یاد نداشته باشد. روزی که حدود یک سال بعد در سوم ا کتبر 1990 به اتحاد دو آلمان انجامید. به راستی در کجای جهان آغاز یک رویداد منفی آن هم نفرینی چون جنگ را گرامی میدارند و تبلیغ میکنند بدون آنکه لحظهای پایان آن را به یاد مردمی بیاورند که در طول آن سرنوشتشان تغییر کرده است. و نه تنها این، بلکه با نمایش «قدرت نظامی» بشارت جنگی دیگر را میدهند!
جهانگشایی اسلامی
خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی در ایران در نامه محرمانهای که سال پیش، هجده سال پس از پایان جنگ، روز هفتم مهرماه 1385 در کشاکش درگیریهای رقابتی زمامداران رژیم به دست رسانهها سپرده شد، خطاب به «مسئولان لشکری و کشوری» مینویسد: «حال که مسؤلان نظامی ما اعم از ارتش و سپاه که خبرگان جنگ میباشند، صریحا اعتراف میکنند که ارتش اسلام به این زودیها هیچ پیروزی به دست نخواهند آورد و نظر به اینکه مسؤلان دلسوز نظامی و سیاسی نظام جمهوری اسلامی از این پس جنگ را به هیچ وجه به صلاح کشور نمیدانند و با قاطعیت میگویند که یک دهم سلاحهایی را که استکبار شرق و غرب در اختیار صدام گذاردهاند به هیچ وجه و با هیچ قیمتی نمیشود در جهان تهیه کرد و با توجه به نامه تکان دهنده فرمانده سپاه پاسداران که یکی از دهها گزارش نظامی سیاسی است که بعد از شکستهای اخیر به اینجانب رسیده...»
و به این ترتیب برای «مصلحت اسلام» دست به سوی «جام زهرآلود» برد و روز 29 تیر 67 درباره پذیرش قطعنامه 598 چنین گفت: «در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام میدانم و خدا میداند که اگر نبود انگیزه ای که همه ما عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود، هرگز راضی به این عمل نمیبودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود. بدا به حال من که هنوز زنده ماندهام و جام زهرآلود قطعنامه را سر کشیدم». زنده ماندن خمینی پس از سر کشیدن جام زهرآلود به یکسال نکشید. دستور اعدام هزاران زندانی سیاسی را داد، فتوای قتل سلمان رشدی را هم صادر کرد و در آستانه بیست و ششمین سال قیام ارتجاعی که در مخالفت با اصلاحات ارضی، آزادی زنان و حقوق برابر پیروان اقلیتهای مذهبی به راه انداخته بود، دق کرد و نخستین سالگرد پایان جنگ را ندید.
ولی اگر جمهوری اسلامی امکاناتش را میداشت آنگاه پیروزی در آن جنگ به چه معنا میبود؟ چه باید به دست میآورد و تا کجا باید پیش میرفت تا پیروز به شمار آید؟ اگر هدف بیرون راندن دشمن از خاک کشور و مرزهای ایران بود، که این کار پس از آزادسازی خرمشهر انجام شده بود. چه باید میشد که به دلیل نداشتن «امکانات» نشد؟ رؤیای آن پیروزی، جمهوری اسلامی را وا داشت در نیمه دهه هشتاد میلادی برنامه اتمی را که با وقوع انقلاب اسلامی متوقف شده بود از سر گیرد. کابوس آن شکست و آن جام زهر اما سبب شد تا جمهوری اسلامی بر تلاش خود برای رساندن برنامه اتمی به مرحله بازگشت ناپذیر، حتی به بهای مقابله با جامعه جهانی، بیفزاید. برای پیشبرد این تلاش، ناسیونالیسم نژادپرستانه نیز به یاری جمهوری اسلامی آمد تا با «افتخارات گذشته» مرهمی بر عقده حقارت اسلامگرایانی بنهد که جز «افتخارات آینده» و وعده جهانی نامعلوم چیزی برای ارائه در برابر جهان غرب ندارند.
ملیگرایی دروغین
امروز ناسیونال اسلامیسم جمهوری اسلامی که هر بار در تنگنای جنگ با عراق با سرودهای میهنی و شعارهای دروغین بروز میکرد و اخیرا در مورد برنامه اتمی به نمایش گذاشته میشود، کاریکاتوری است از جهانگشایی «ناسیونال سوسیالیسم» آلمان هیتلری که این یک به تقسیم آلمان، از خودبیگانگی آلمانی و نفرت از «ناسیونالیسم» و ملیگرایی انجامید که هنوز پس از شصت سال که از شکست نازیسم میگذرد، ملتی را از برافراشتن غرورآمیز پرچم خود میهراساند. و آن یک، اگر همچنان سوار بر «قطار بدون ترمز» خود ادامه دهد، به خطرات نامعلوم، از خودبیگانگی ایرانی و نفرت از «اسلامگرایی» خواهد انجامید که همچنان پس از سالها که از نبود جمهوری اسلامی بگذرد، ملتی را از بروز اعتقادات مذهبی خود بهراساند.
خوشوقتی اما اینجاست که هنوز فرصت هست تا ناسیونال اسلامیسم رژیم را متوقف ساخت. رویدادهایی مانند نشست سه روزه گوادلوپ از 14 تا 17 دی 1357 با شرکت آمریکا، آلمان، فرانسه و انگلیس کمی پیش از انقلاب اسلامی در ایران (به مثابه جلسه تصمیم نهایی برای تغییر رژیم در ایران) و یا نشست یک روزه آزور در پرتغال در 16 مارس 2003 چهار روز پیش از آغاز جنگ عراق به ابتکار آمریکا، انگلیس و اسپانیا (به مثابه جلسه تصمیم نهایی برای تغییر رژیم در عراق) و یا فاجعهای مانند یازده سپتامبر 2001 (به مثابه رویداد نهایی برای تغییر رژیم در افغانستان) تنها نقش میخ آخر را بازی میکنند. اینک اگرچه تابوت آماده شده است، لیکن هنوز صدای چکش به گوش نمیرسد. باید گوش به زنگ رویداد یا نشستی مشابه و یا حتی ابتکاری بدیع و زیرکانه مانند دعوت احمدی نژاد به دانشگاه کلمبیا بود تا وی به مثابه نماد و سخنگوی تفکر سیاسی- ایدئولوژیک جمهوری اسلامی افکار عمومی جهان را بیش از پیش علیه جمهوری اسلامی هدایت کند. احمدی نژاد، بر خلاف نظر برخی تحلیلگران، نمیخواست از مواضع رژیم کوتاه بیاید. احمدی نژاد بر خلاف نظر برخی تحلیلگران دیگر، نماینده ملت ایران نیست که کسی از واقعیاتی که رییس دانشگاه کلمبیا بر زبان آورد، به عنوان «توهین» رنجیده خاطر شود. احمدی نژاد آمد و خیال غرب را درباره دو نکته بسیار مهم و تعیین کننده راحت کرد: یکی اینکه رژیم ایران نه تنها هولوکاست را به عنوان واقعیت به رسمیت نمیشناسد بلکه آن را فقط یک تئوری میشمارد که باید بیش از اینها دربارهاش تحقیق کرد تا به اثبات برسد، و بر این اساس موجودیت اسراییل را به رسمیت نمیشناسد. به زبان دیگر، خواهان عدم موجودیت آن است! یعنی همان نابودی اسراییل که احمدی نژاد حاضر نشد آن را به شکل «آری» یا «نه» بیان کند و معلوم نیست چرا برخی فکر کردند احمدی نژاد با این عدم صراحت «کوتاه» آمده است. چه کسی میتواند انتظار داشته باشد که احمدی نژاد یا هر زمامدار دیگری در جمهوری اسلامی به این پرسش صریحا «آری» بگوید؟!
نکته دیگر اینکه رسانهها به آن توجه چندانی نشان ندادند، این بود که وی در پاسخ اینکه چرا میخواسته به محل فاجعه یازده سپتامبر برود، گفت علاوه بر ادای احترام به کشتهشدگان قصد داشت با خبرنگاران درباره اینکه چه کسانی این فاجعه را به وجود آوردهاند «گفتگو» کند! یعنی با وجود اینکه القاعده پس از مدتی انکار و آنگاه رو شدن اسناد و افراد، رسما اعلام کرد که این عملیات تروریستی را سازماندهی کرده است، احمدی نژاد میخواست از این فرصت استفاده کند و در برابر خبرنگاران کسانی را که آن فاجعه را به وجود آوردند، افشا کند! و کیست که نداند منظور رییس جمهوری اسلامی چیست: یازده سپتامبر کار اسراییل و آمریکاست!
به این ترتیب حضور و سخنان احمدی نژاد به عنوان نماد ایدئولوژیک و نماینده واقعی نیات و اهداف جمهوری اسلامی میتواند در تصمیمات آتی جامعه جهانی نقش تعیینکننده داشته باشد.
در این میان، دمکراتهای ملی و مستقل میتوانند دست کم سه نقطه اتکا داشته باشند: علیه جمهوری اسلامی و علیه جنگ و برای منافع ملی به میدان بیایند. همین سه نقطه اتکا که اتفاقا سبب پراکندگی گروههایی میشود که یا می خواهند در کنار جمهوری اسلامی قرار گیرند و یا کنار مدافعان حمله نظامی بایستند و یا خامدلانه و سبکسرانه سودای تجزیه ایران را در سر بپرورانند، بزرگترین امتیاز جبهه و صف سوم است که بیشترین مردم ایران را میتواند در خود گرد آورد: ملتی که جمهوری اسلامی را نمیخواهد، با جنگ مخالف است و اکثریت ساکنان آن از کرد و آذری و فارس و بلوچ و عرب و ترکمن با هر دین و مذهب از یکپارچگی آن مراقبت خواهند کرد. ملتی متنوع و رنگارنگ که نه اسلامیست است و نه ناسیونالیست و چارهای جز مبارزه برای دمکراسی و صلح با هدف تأمین منافع ملی خود ندارد.
25 سپتامبر 07 a,
No comments:
Post a Comment